شیفتگان حسین ع
پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 11:40 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

ما چله نشین شب یلدای ظهوریم
              مامنتظر نوبت برپایی نوریم
                       ما محو جمال پسر فاطمه هستیم
                               شب زنده نگهدار به یلدای حضوریم
............................................................................................................................
شب یلداس قدم آرام بردار
       كمی هم احترام ما نگهدار
           تو می بینی ربابم غصه دار است
                  بنی هاشم هنوزم داغدار است
                       صدای العطش در گوش مانده 
                              بدن ها بی كفن هر گوشه مانده
                                     شب یلداتو هم چله نشین باش
                                            سیه پوش غم سالار دین باش



سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 7:34 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

 

بحر طویل استاد سازگار/ مصیبت شام
شهر شام و ملاء عام و کف و خنده و دشنام و گروهی به لب بام و به رخ ننگ و به کف سنگ و به تن جامه ی گلرنگ گرفتند، ره آل‌علی تنگ، تو گویی همه دارند سرجنگ، هم‌آواز و هم‌آهنگ، شده دشمن دادار، پر از کینه ی پیغمبر مختار و علی- حیدرکرار، به آزار دلِ عترت اطهار، همه عید گرفتند به قتل پسر فاطمه آن سیّد ابرار، شده شهر چراغانی و مردم همه در رقص و غزلخوانی و شادی که ببینند سرنیزه سر پاک امام شهدا را


ادامه مطلب ...


دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 7:54 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

وماه صفر آمد...

تو خود حکایت مفصل بخوان از این جمله



دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, :: 12:46 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

شهادت امام سجاد (ع) برکلیه مومنان و شیعیان تسلیت باد



چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, :: 15:14 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

 

بسمه تعالی
فرجام قاتلان امام حسین(ع)+جدول
 
افراد بسیاری در واقعه عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. گروهی عاشقانه از حریم ولایت دفاع کردند و دسته دیگر، سرنوشتی ذلّت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.
 دهم محرم سال 61 هجری، حادثه‌ عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیه‌السلام و هفتاد و دو تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله(ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه‌تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد.
آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت ‌گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(ص) دفاع و حمایت کردند.
اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.
«مطالب» با استناد به دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع)، فهرستی از اصلی‌ترین دشمنان کاروان حسینی(ع) و چگونگی مرگ آنان تهیه شده است که در جدول زیر ارائه می‌شود:
نام
نقش وی در کربلا
سرانجام و چگونگی مرگ
شمر بن ذی الجوشن
نقش آفرینی اصلی جنایات کربلا صدور دستور یورش همه جانبه به اما حسین (علیه اسلام )
دستگیری توسط مختار ثقفی گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ
محمد بن اشعث بن قیس
نقش آفرینی و فراهم کننده حوادث روز عاشورا فرماندۀ نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند .
روز عاشورا در پی نفرین امام حسین ( علیه السلام ) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مرد .
عبیدالله بن زیاد
در حادثۀ کربلا همۀ جنایتها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعۀ کربلا داشت .
چکیدۀ قطره خونی از سر مبارک امام حسین ( علیه السلام ) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر جسدش توسط ابراهیم بن اشتر به آتش کشیده شد .
یزید بن معاویه
چوب زدن بر دندان های مبارک امام حسین ( علیه اسلام )و ....
هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر ، سیاه شد .
سنان بن انس
نقش مؤ ثّری در گشتن امام حسین ( علیه اسلام ) داشت .
زبانش گرفت ، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری مُرد.
عمر بن سعد
مجرم شماره سوم کربلا وهمچنین  فرماندهی عملیات کربلا را به عهده داشت.
به دستور مختار به قتل رسید و سرش از تن جدا شد .
حرمله بن کاهل
پرتاب تیر بر کلوی علی اصغر ( علیه اسلام )
به دستور مختار ثقفی ، بدنش تیر یاران شد .
حصین بن نُمیر
فرمانده تیر اندازی لشکر عمر بن سعد و تیر اندازی به امام حسین ( علیه اسلام )
ابراهیم بدن او را سوزاند و سرش را برای مختار  فرستاد سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد .
مالک بن نُسیر کندی
فرو آوردن ضربه بر فرق مبارک سید الشهدا ( علیه السلام )
قطع دستانش توسط همسر ش و تا آخر عمر فقیر ماند .
زرعه دامی
از قاتلان اما م حسین ( علیه السلام )
هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش ضجّه می زد و می گفت به من آب دهید .
محمد بن اشعث
هتک حرکت به امام حسین ( علیه اسلام )
توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد .
عبدالله بن حَوزه
تیر اندازی به سوی لشکر امام حسین ( علیه اسلام )
پای راست او توسط مسلم بن عوسجه قطع شد و اسبش با حرکت تند ، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به جهنم رفت
شیث بن ربعی
با شمشیر به صورت مبارک امام حسین ( علیه اسلام ) زد
ابراهیم بن اشتر آنقدر رانهایش را برید تا مرد .سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند .
ابحر بن کعب
برداشتن مقنعه حضرت زینب ( سلام الله علیها ) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان .
ابراهیم دست و پایش  را قطع کرد و چشم هایش را از حدقه در آورد .
شر جمیل
از پشت بر صورت امام حسین ( علیه السلام ) زد.
مختار اور ا با آتش سوزاند .
عمر بن حجاج
در روز عاشورا آب را بر روی امام حسین ( علیه السلام ) و یارانش بست . ابا عبدالله ( علیه السلام ) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سر های شهداء به کوفه بود .
به نفرین امام حسین ( علیه السلام ) گرفتار و از شدّت تشنگی در بیابان هلاک شد.
احبش بن مرثد ( اخنس ) 
با اسب بر بر بدن مبارک امام حسین ( علیه السلام ) تاخت و عمّامه حضرت را به غارت برد .
پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنۀ جنگ ایستاده بود تیری از کمان رها و به قلبش اصابت کرد و مرد .
عبید الله بن حصین
آب را بر سیّد الشهداء( علیه السلام ) بست و با بی شرمی به امام گفت : ای حسین ! به خدا سوگند ، جرعه ای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری
به نفرین امام حسین ( علیه السلام ) به بیماری استسقاء مبتلا شد هرچه آب می خورد تشنگیش بر طرف نمی شد تا اینکه هلاک شد .
بَجدل بن سُلیم
انگشت مبارک امام حسین ( علیه السلام ) را برای در آوردن انگشتر برید .
مختار اورا دستگیر ، دست و پایش را برید ، در خون خود آنقدر غلطید تا هلاک شد .
اسحاق بن حیوه حضرمی
داو طلبانه بر پیکر امام حسین ( علیه السلام ) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد .
با پوشیدن پیراهن امام حسین ( علیه السلام ) به مرش پیسی مبتلا شد . توسط مختار دستگیر و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید .
 
اللّهم فضاعف علیهم الّلعن منک وا لعذاب الا لیم
 


دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

 

 
«برخی ازویژگی های منحصر به فرد امام حسین (ع)»
 
1- تنها امامی که در معرکه ی جنگ به شهادت رسید ( امیرالمؤمنین(ع) با اینکه در دههاجنگ شرکت کردند و بارها مجروح شدند ولی در مسجد کوفه مورد سوءقصد قرار گرفتند؛ بقیهی ائمه هم که مسموم شدند.
-2
تنها امامی که در دعای توسل ازایشان به عنوان (ایّها الشهید) یاد شده بااینکه همه ی ائمه ی ما شهید شده اند
-3
تنها امامی که در زمان حیات خود پدر دو شهید شد (: علی اکبر و علیاصغر)
- 4
تنها امامی که اربعین و زیارت اربعین دارد.
-5
تنها امامی که قبر مطهرش بیش از ده بار توسط ظالمان خراب شد تا اثری ازآن باقی نمانَد
-6
تنها امامی که بدون غسل و کفن دفن شد
-7
تنها امامی که سر مبارکش از بدن جدا شد
- 8
تنها امامی که تشنه لب به شهادت رسید
-9
تنها امامی که بعد از شهادتش،خانواده اش اسیر شدند
-10
تنها امامی که در تربتش شفاست
- 11
تنها امامی که نماز مسافر در حرمش تمام است
- 12
تنها امامی که انبیا از آدم تا خاتم بر او گریستند.
-13
تنها امامی که انبیا محل دفنش را زیارت کردند(ما من نبیّ الا و قد زارکربلاء)
-14
تنها امامی که ولادتش توأم با حزن و گریه بود

 


پنج شنبه 4 آذر 1391برچسب:, :: 12:37 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

روز عاشورا

این روز، بزرگترین مصیبت عظمایی است كه بر شیعیان وارد شده است، مصیبتی كه تاریخ مشابه آن را سراغ نداشته است، سید شباب اهل جنت به شهادت می‌رسد، خاندان آل طه به اسارت در می‌آیند و صحنه‌های شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه.



پنج شنبه 4 آذر 1391برچسب:, :: 1:0 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

روز نهم

- در روز نهم محرم، «شمر بن ذی الجوشن» با نامه‌ای كه از «عبیدالله» داشت از «نخیله » - كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود - با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه «عبیدالله» را برای «عمر بن سعد» قرائت كرد، ابن سعد به شمر گفت «وای بر تو! خدا خانه‌ات را خراب كند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‌ای، به خدا قسم! تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم، بازداشتی و كار را خراب كردی ...».

- «شمر» كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود، از «عبیدالله بن زیاد» امان نامه‌ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‌السلام گرفته بود كه در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت،

شمر نزدیك خیمه‌های امام حسین علیه‌السلام آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه‌السلام كه مادرشان ام البنین علیهاالسلام بود) را طلبید، آنها بیرون آمدند، شمر گفت «از عبیدالله برای‌تان امان گرفته‌ام»، آنها همگی گفتند «خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبرمان نداشته باشد؟!».

- در این روز اعلان جنگ شد كه حضرت عباس علیه‌السلام امام علیه‌السلام را باخبر كرد، امام حسین علیه‌السلام فرمود: «ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدی دارند؟»، حضرت عباس علیه‌السلام رفت و خبر آورد كه اینان می‌گویند: «یا حكم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید».

امام حسین علیه‌السلام به عباس فرمودند: «اگر می‌توانی آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم، خدای متعال می‌داند كه من به‌خاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم».
حضرت عباس علیه‌السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست، عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید كه: «چه باید كرد؟»، «عمرو بن حجاج» گفت «سبحان الله! اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی می‌كردند، سزاوار بود كه با آنها موافقت كنی»، عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه‌السلام آمد و گفت «ما به شما تا فردا مهلت می‌دهیم، اگر تسلیم شدید، شما را به عبیدالله می‌سپاریم و گرنه دست از شما برنخواهیم داشت».



پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, :: 12:35 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

روز هشتم
- در روز هشتم محرم امام حسین علیه‌السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند، بنابراین امام حسین علیه‌السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‌ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشك‌ها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد، هنگامی كه خبر این ماجرا به «عبیدالله بن زیاد» رسید، پیكی نزد «عمر بن سعد» فرستاد كه «به من خبر رسیده است كه حسین چاه می‌كند و آب بدست می آورد، به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه‌السلام و یارانش سخت بگیر»، عمر بن سعد دستور وی را عمل كرد.
 در این روز «یزید بن حصین همدانی» از امام علیه‌السلام اجازه گرفت تا با «عمر بن سعد» گفتگو كند، حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر «عمر بن سعد» وارد شد، «عمر بن سعد» گفت «ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟»، گفت «اگر تو خود را مسلمان می‌پنداری، پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‌ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‌نوشند، از آنان مضایقه می‌كنی؟».
«عمر بن سعد» سر به زیر انداخت و گفت «ای همدانی! من می‌دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حساسی قرار گرفته‌ام و نمی‌دانم باید چه كنم،آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش می‌سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده شود، در حالی كه می‌دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‌بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم»، «یزید بن حصین همدانی» بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‌السلام رساند و گفت «عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند».
اباعبدالله الحسین علیه السلام مردی از یاران خود بنام «عمرو بن قرظه» را نزد بن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، شب هنگام امام حسین علیه‌السلام با ۲۰نفر و عمر بن سعد با ۲۰نفر در محل موعود حاضر شدند، امام حسین علیه‌السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود «عباس» و فرزندش «علی اكبر» را نزد خود نگاه داشت، «عمر بن سعد» نیز فرزندش «حفص » و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
در این ملاقات «عمر بن سعد» هر بار در برابر سؤال امام علیه‌السلام كه فرمود «آیا می‌خواهی با من مقاتله كنی؟»، عذری آورد، یك بار گفت «می‌ترسم خانه‌ام را خراب كنند!»، امام علیه السلام فرمود «من خانه‌ات را می‌سازم»، ابن سعد گفت «می‌ترسم اموال و املاكم را بگیرند!»، فرمود «من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم»، عمر بن سعد گفت «من در كوفه بر جان افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می ترسم، آنها را از دم شمشیر بگذراند»، حضرت هنگامی كه مشاهده كرد، عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‌گردد، از جای برخاست در حالی كه می فرمود «تو را چه می‌شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد، به خدا سوگند! من می‌دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!»، ابن سعد با تمسخر گفت «جو ما را بس است».
پس از این ماجرا، «عمر بن سعد» نامه‌ای به «عبیدالله» نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‌السلام را رها كنند، چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز بر می‌گردم یا به مملكت دیگری می‌روم، «عبیدالله» در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، «شمر بن ذی الجوشن » سخت برآشفت و نگذاشت «عبیدالله» با پیشنهاد «عمر بن سعد» موافقت كند.



پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, :: 12:26 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

روز هفتم
 در روز هفتم محرم «عبیدالله بن زیاد» ضمن نامه‌ای به «عمر بن سعد» از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.
«عمر بن سعد نیز بدون فاصله «عمرو بن حجاج » را با ۵۰۰سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‌السلام و یارانش به آب شدند.
در این روز مردی به نام «عبدالله بن حصین ازدی » - كه از قبیله «بجیله » بود - فریاد برآورد «ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره‌ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!»، امام حسین علیه‌السلام فرمودند «خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده»،
«حمید بن مسلم» می‌گوید «به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم، در حالی كه بیمار بود، قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم كه عبدالله بن حصین آن قدر آب می‌آشامید تا شكمش بالا می‌آمد و آن را بالا می‌آورد و باز فریاد می‌زد: العطش! باز آب می‌خورد، ولی سیراب نمی‌شد، چنین بود تا به هلاكت رسید».

 



چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, :: 11:7 ::  نويسنده : جواد زین العابدینی

در این روز «عبیدالله بن زیاد» نامه‌ای برای «عمر بن سعد» فرستاد كه «من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‌ام، توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من می‌فرستند».
 

- در این روز «حبیب بن مظاهر اسدی » به امام حسین علیه‌السلام عرض كرد «یابن رسول الله! در این نزدیكی طائفه‌ای از بنی‌اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت كنم»، امام علیه‌السلام اجازه دادند و «حبیب بن مظاهر» شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت «بهترین ارمغان را برایتان آورده‌ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‌كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند كرد، «عمر بن سعد» او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‌كنم ...».
 

در این هنگام مردی از بنی اسد كه او را «عبدالله بن بشیر» می‌نامیدند، برخاست و گفت «من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت می كنم»، سپس مردان قبیله كه تعدادشان به ۹۰نفر می‌رسید، برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‌السلام حركت كردند، در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام «ازرق » را با ۴۰۰سوار به سوی‌شان فرستاد، آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه‌السلام نداشتند، هنگامی كه یاران بنی‌اسد دانستند، تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا «عمر بن سعد» بر آنان بتازد، «حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‌السلام آمد و جریان را بازگو كرد، امام علیه‌السلام فرمودند «لاحول ولا قوة الا بالله»



درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید مطمئن باشید پشیمان نخواهید شد
آخرین مطالب


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 484
بازدید کل : 99409
تعداد مطالب : 115
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1



loxb ht

جاوا اسكریپت