شیفتگان حسین ع جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 17:46 :: نويسنده : جواد زین العابدینی
فرض کن حضرت مهدی(عج) به تو ظاهر گردد: ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟ باطنت هست پسندیده که صاحب نظری؟ خانه ات لایق او هست که مهمان گردد ؟ لقمه ات درخور او هست که نزدش ببری؟ پول بی شبهه و سالم زهمه دارائیت! داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟ حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟ با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟ واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران؟ می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟ سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, :: 11:35 :: نويسنده : جواد زین العابدینی
5 ربیع الاول وفات خانم سکینه
- وفات جناب سكينه دختر حضرت امام حسين (عليه السلام) در سال 117 ق :
سكينه با ضمّ سين و فتح كاف دختر امام حسين (عليه السلام) و والده ماجده اش رباب دختر امرءالقيس است سكينه زنى بزرگوار و عاقله و فصيحه و بليغه و از علم و ادب و شعر حظّ وافر داشت بعد از وفاتش به احترام آن خاتون خالدبن عبدالملك حاكم مدينه پيغام داد جنازه را حركت ندهند تا من بيايم از شب تا صبح جنازه به تاءخير افتاد و در اطراف آن جنازه عطر و عودها سوزانيدند بعضى نوشته اند در مدينه مدفون است و بعضى در مصر دانند و بعضى در مكه . اين مخدره به عبدالله بن الحسن پسر عمويش كه در كربلا شهيد شده معقوده بود كه قبل از زفاف عبدالله به شهادت رسيد نوشته اند بعدا مصعب بن زبير بن عوام آن مخدره را تزويج نمود و بعد از آن عبدالله بن عثمان بن عفّان ، نامش آمنه يا امينه بود كه مادرش رباب او را سكينه ملقب ساخت ناگفته نماند كه حضرت سيد الشهداء به اين خاتون علاقه بيشتر داشت و در كربلا به سن نسوان بود. موقع وداع امام حسين اشك به صورت سكينه جارى شد به امام عرض كرد استسلمت للموتپدر جان مهياى مرگ شده اى فرمود كيف لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لا معين چگونه مهياى مرگ نشود كسى كه يار و معينى ندارد آن مخدّره به شدّت گريست . در منتخب طريحى آمده كه حضرت او را به سينه خود چسبانيد و اشك آنرا پاك مى كرد و با سوز دل مى فرمود:
دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 8:31 :: نويسنده : جواد زین العابدینی
چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, :: 7:53 :: نويسنده : جواد زین العابدینی
چگونگی زیارت جابر
مرحوم آيتي مينويسد:
«جابر بيستم ماه صفر، درست چهل روز بعد از شهادت امام وارد كربلا شد و سنت زيارت اربعين امام به دست او تأسيس گرديد».[آیتی، محمد ابراهیم؛ بررسی تاریخ عاشورا، تهران، صدوق، 1372ه.ش، هشتم ص 231] فردي كه به همراه جابر در اين روز به كربلا آمده «عطيه بن سعد بن جناده عوفي كوفي» است. «عطیه عوفی» میگوید:
من با جابر بن عبد الله انصاری به زیارت قبر حسین(علیه السلام)رفتم. وقتی به کربلا رسیدیم ، جابر نزدیک شط فرات رفت، غسل کرد. قطیفهای به کمر بست و قطیفهای دیگر بر دوش افکند. سپس کیسهایکه همراهش بود، گشود و از آن آرد «سعد» (ریشه خوشبوی کوفی) برون آورد و خود را خوشبو کرد. سپس به طرف مرقد شریف امامحسین(علیه السلام)حرکت کرد; در حالی که مشغول ذکر خدا بود، خود را نزدیک قبور رساند و گفت: مرا به قبر حسین(علیه السلام)برسان تا آن را لمس کنم. دستش را گرفتم و به قبر رساندم. هنگامی که دستش به خاک مرقد حسین(علیه السلام)رسید، از شدت اندوه بیهوش شد و به روی قبر افتاد. من بر وی آب پاشیدم. وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یاحسین! یاحسین! یاحسین! سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه» آیا دوست جواب دوستش را نمیدهد؟! بعد گفت: چگونه جواب دهی که خون از رگهای گلویت بر سینه و شانهات فرو ریخته و میان سر و بدنت جداییافتاده است! من گواهی میدهم تو فرزند بهترین پیامبران و سرور مؤمنان و اسوه تقوا و پرهیزکاری و زاده هادیان و رهبران، و پنجمین تن از اصحاب کساء ، فرزند بزرگترین نقبا (علی-علیه السلام-) و فرزند سرور زنانی. چرا چنین نباشی که دست سید المرسلین تو را پروراند، در دامن پرهیزکاری بودی از پستان ایمان شیر خوردی، با اسلام از شیر بازگرفتهشدی و در زندگی و هنگام مرگ پاک بودی. قلب مؤمنان، از فراقت سوخت. آنها شک ندارند که تو زندهای، سلام و خشنودی خدا بر تو باد.
درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها نويسندگان |
|||||||||||||||
|